تـوحـیـد را بـایـد بـیـامـوزد بهخوبی هردانش آموزی به مکـتب مینشیند
بابالحسن باب الی الله است بیشک طالـب بـرای درکمـطـلب مینشیند
تنها بهشـوق فـتـح بابی سالـک شهر پشت در این خـانه هر شب مینشیند
عبدم همان عبدیکه با دستی به سینه در نـزد مـولایـش مـؤدب مینـشـیـند
اِنّـی اُحِـبُّـکهـای من از دل بـر آمـد پس خوب برجان مخاطب مینـشیند
وقـت تــوسـل نــام آقــایــم بـه جــای اوراد واذکـار مـجــرب مـینـشـیـنـد
پس مینویسم «یاالهی» را «حسن جان« اِنّـی تَـوَسَـلـتُ بِـکُـم مـولا حسن جان
قـال الـنـبـی الـمـؤتـمـن اهـلا وسهلا قـال امـام الـمـمـتـحـن اهـلا و سـهـلا
گرم خـوش آمد گـوییات هـستـندآقـا فـرمـود زهـرا سـومـاً اهـلا وسـهـلا
جـمـع کـسا با تویـقـیـناً جـمعتـرشد ای چـارمـیـن پـنـج تن اهـلا وسهـلا عین الرسولی وبه عشق توبلند است آوایـی از سـوی قـرن اهـلا وسـهـلا
کعـبه نـشـسـته درسرراهـت بخواند دوم عـلـی بـتشـکـن اهـلا و سـهـلا
زهـرا بـپـوشـانـد تو را و دم بـگـیرد بادکـمـههـای پـیـرهـن اهـلا وسهـلا
هم حـیدروهم فـاطمه هم مصطفایی جـمع همه دریک بـدن اهـلا وسهلا
شـیـریـنی عـمـر بـتـول ومـرتضایی ای خـسروشیـرین دهن اهلا وسهلا
آوازهات پـیـچـیـده درجـان طـبـیعـت سرمیدهـد مـرغ چـمن اهلا وسهلا
ازمحـضـرت دارم تـمـنـایی ولـیـکن پیش از شروع هر سخن اهلا و سهلا
من رعـیـتی هـسـتم که اربـابمرسیده ای حضرت ارباب من اهلا وسهلا
از عـالـم زر عـاشـق روی تو هسـتم ای حضرت عشق کهـن اهلا وسهلا
روزی مـیآیـی دیـدن قـربـانـیخـود پس مینـویـسم بر کـفـن اهلا وسهلا
لبهای من از ذکـر تو سیـری ندارد یا نورعـیـنی یاحـسن اهـلا وسـهـلا
اهلا وسهـلا یابن زهـرا یابن حـیـدر اهلا و سهلا مجـتـبی یا سبـطالاکـبر